شکست راست میانه شکست اصلاح‌طلبان است/ سعید آجورلو
شکست راست میانه شکست اصلاح‌طلبان است/ سعید آجورلو
در این یک‌سال آیا اصلاح‌طلبان رادیکال می‌شوند و از ایده راست میانه دورتر؟ آیا پشت پرده رویکرد جدید آنها ریختن بذر برای دروکردن در ۱۴۰۰ است؟ آیا به سمت اصلاح‌طلبی غیرسیاسی با گزینه‌هایی چون آذری‌جهرمی و ستاری می‌روند؟

گفتارنامه: اگر راست میانه را نامی برای توصیف ائتلاف اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران در اوایل دهه ۹۰ بدانیم و انتخابات سال ۹۲ را به مفهوم ظهور مجدد این گرایش سیاسی فرض کنیم، انتخابات دوم اسفند سال ۹۸ را باید به‌منزله شکست راست میانه و البته اصلاح‌طلبان قلمداد کنیم.

راست میانه عملی‌شدن ایده وحدت ملی هاشمی‌رفسنجانی بود که بار اول توسط ناطق‌نوری قبل از انتخابات سال ۸۸ مطرح شد و البته خود ناطق گزینه دولت وحدت ملی هم بود. ایده وحدت ملی با نامزدی ناطق در بیان سعید حجاریان هم مطرح شد. معروف است که حتی خاتمی از ناطق برای نامزدی انتخابات ۸۸ دعوت کرده بود. منظور از دولت وحدت ملی، مشارکت مخالفان راست‌گرای احمدی‌نژاد با اصلاح‌طلبان حول محور هاشمی‌رفسنجانی بود؛ ناطق‌نوری و حسن روحانی از مهم‌ترین گزینه‌های دولت وحدت ملی بودند.
انتخابات ۸۸ اما کفه اصلاح‌طلبان سنگین‌تر شد و نهایتاافرادی چون عباس آخوندی بخش راست ستاد موسوی را مدیریت کردند. به جای ناطق‌نوری که طبق نقشه، باید راست را در مقابل راست قرار می‌داد، ابتدا خاتمی و سپس موسوی مقابل احمدی‌نژاد ایستادند. اصلاح‌طلبان نه تنها توفیقی در این انتخابات به دست نیاوردند که شکافی بزرگ میان آنان و حکومت ایجاد شد. نپذیرفتن نهاد داوری انتخابات و زیر سؤال بردن مشروعیت آن زمینه‌ساز اصلی این شکاف بود. در ادامه تبدیل‌شدن اعتراض به آشوب و اغتشاش به فاصله بیشتر حکومت و اصلاح‌طلبان انجامید. رأی‌دادن خاتمی در دماوند به‌عنوان بخشی از سیاست‌ورزی جدید اصلاح‌طلبان برای نهضت آزادی نشدن محسوب شد، گرچه خندق ایجادشده از جانب اصلاح‌طلبان بزرگ‌تر و عمیق‌تر از عزم آنها برای نزدیک‌شدن به حکومت بود؛ عزمی که می‌توانست در بیان علنی حرف‌های جلسات خصوصی خاتمی نشان داده شود.
در ابتدای دهه ۹۰ اما از دل رادیکالیسم چپ، بار دیگر ایده راست میانه سربرآورد. هاشمی‌رفسنجانی به‌صورت خاص این پروژه را مدیریت می‌کرد. حامیان رفسنجانی دولت اول او را اولین تجربه راست میانه پس از انقلاب می‌دانند؛ دولتی که هم عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی و مصطفی معین وزیرانش بودند و هم علی فلاحیان و علی لاریجانی. گرچه تجربه تعدیل مدیران اقتصادی نولیبرال هاشمی مانند نوربخش و عادلی و روغنی‌زنجانی به شکافی بزرگ میان راست و چپ با دولت سازندگی انجامید و سرانجام هم چپ سنتی و هم راست سنتی تبدیل به مخالفان او شدند. در نهایت اما تجربه راست میانه تبدیل به تراژدی شد. از جناح راست منتقدان تند و تیزی چون احمد توکلی مقابل هاشمی ایستادند و از جناح چپ، سلام و عصر ما، مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین انقلاب بر هاشمی تاختند. هاشمی هم نماد مخالفت با آزادی شد، هم عدالت و هم سنت.

بازسازی راست میانه

بازسازی دولت راست میانه این‌بار در شرایط متفاوتی از بار اول صورت گرفت. اگر در سال ۶۸، هاشمی قدرت را از جناح چپ تحویل می‌گرفت و فرمان را از چپ سنتی به سوی راست جدید می‌چرخاند و از سیاست به اقتصاد حرکت می‌کرد، در سال ۹۲ اما هاشمی تبدیل به نماد مخالفت محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان با دولت احمدی‌نژاد شد. نامزدی او قدم اول برای تثبیت راست میانه بود. و قدم دومش راضی‌کردن اصلاح‌طلبان به حمایت از حسن روحانی. راهبرد اصلاح‌طلبان در انتخابات ۹۲ کاملا با سال ۸۴ متفاوت شد. اصلاح‌طلبی تن به سیاست داد و از آرمان و ایدئولوژی به واقعیت و تاکتیک تنازل کرد تا هم به بخشی از قدرت دست پیدا کنند و هم مانع نشستن اصول‌گرایان بر صندلی دولت شوند. استراتژی «ائتلاف» و تاکتیک «وحدت» قدرت را به راست میانه بازگرداند. اصلاح‌طلبان گرچه دل خوش به شعارهای سیاسی حسن روحانی بودند اما دیری نگذشت که دریافتند پروژه اصلی روحانی سیاست خارجی است، نه سیاست داخلی. اگر سال‌های ۹۲ تا ۹۶ را دوران اوج این ائتلاف بدانیم که هم به برجام ختم شد و هم به توفیق این ائتلاف در انتخابات مجلس و بعد پیروزی روحانی در انتخابات دولت دوازدهم اما دوران افول راست میانه از دی ۹۶ آغاز شد. دومینوی افول، پس از خروج ترامپ از برجام شکل جدیدی گرفت و با بحران اقتصادی دولت که بیشتر از هر چیز در تورم و قیمت دلار نمایان بود کاملا خود را عیان کرد. شکست هیلاری کلینتون و در ادامه پیروزی ترامپ ضربه بزرگ را به راست میانه وارد کرد. دولت روحانی، آلترناتیوی برای برجام نداشت دولت او برای اقتصاد راهی غیر از سیاست خارجی نمی‌دانست. روحانی و ظریف که ادامه برجام را به جای پیوندزدن به «استیت» آمریکا، به دموکرات‌ها گره زدند، با آن روی سیاست مواجه شدند. اگر بار اول، بوش پسر نسخه توافق خاتمی و روحانی با غرب را می‌پیچید، این‌بار ترامپ بود که عزم عهدشکنی می‌کرد. نامزدنشدن علی لاریجانی و محمدرضا عارف خود بزرگ‌ترین نشانه‌ها برای شکست راست میانه بود. علی لاریجانی از مهم‌ترین متحدان حسن روحانی در چهار سال اول دولت او بود؛ هم او را در به سرانجام رساندن برجام یاری کرد و هم بخشی از سیاست داخلی روحانی را حمایت. او نماد محافظه‌کارانی بود که در مخالفت با احمدی‌نژاد صف‌آرایی کرده بودند و متحدان راست‌گرای دولت ائتلافی محسوب می‌شدند. همچنین محمدرضا عارف گرچه از فشار اصلاح‌طلبان برای کناره‌گیری از انتخابات دلخور بود اما به بخشی از این ائتلاف تبدیل شد و در سال ۹۴ سرلیست این ائتلاف در تهران بود. عارف همواره مورد انتقاد طیف رادیکال اصلاح‌طلبان بود. نامزدنشدن این دو، علامت جدی شکست ائتلاف راست میانه بود.

دوم اسفند؛ شکست راست میانه و اصلاح‌طلبان

نتایج انتخابات دوم اسفند ۹۸ اما به نظر، راست میانه و البته مهم‌تر از آن اصلاح‌طلبان را به گوشه رینگ برده است. بی‌تفاوتی بدنه اجتماعی اصلاحات به سیاست‌ورزی آنها و حتی نگرانی شورای عالی اصلاحات از اعلام فهرست واحد و به میدان‌نیامدن خاتمی، برآمده از خشم بدنه اجتماعی اصلاحات از فرجام سیاست ائتلاف بود. از دل وقایع دی ۹۶ و آبان ۹۸، اصلاح‌طلبان آرمان‌گرایی بیرون آمدند که گام اول سیاست‌ورزی را بازگشت به اجتماع به جای وصل‌شدن به قدرت می‌دانستند. این ناب‌گرایان که در سال ۹۲ و ۹۶ خود بخشی از ائتلاف محسوب می‌شدند، عزم فاصله‌گذاری با راست میانه و حسن روحانی کردند که به‌صورت خاص می‌توان حزب اتحاد ملت را نماینده این گروه دانست. در مقابل، کارگزاران سازندگی همچنان بر طبل ائتلاف می‌کوبید و به رقابت با اصول‌گرایان امیدوار. موضع خاتمی اما در میانه این دو گرایش طوری تنظیم شده بود که هم اصلاح‌طلبان در صحنه رقابت باشند و هم شکست احتمالی به پای آنها نوشته نشود. این جدال اما دو برنده اصلی داشت و دو بازنده جدی. اتحاد ملت در نبرد با کارگزاران پیروز شد چرا که تحریم انتخابات میان اصلاح‌طلبان رأی بیشتری آورد. رأی حدود ۷۰ هزار تایی مجید انصاری موید همین موضوع است؛یک پیروزی تلخ درون جریانی. برنده دوم اصول‌گرایان بودند که هم به وحدت رسیدند و هم ۳۰ بر هیچ ‌رقیب را شکست دادند. به وحدت رسیدن نواصول‌گرایان،اصول‌گرایان‌ و پایداری شاید مهم‌ترین پدیده این انتخابات بود؛ وحدتی که با لیدری قالیباف و سرلیستی او به پیروزی رسید.

بازندگان اصلی هم راست میانه و اصلاح‌طلبان بودند؛ راست میانه که مجلس را از دست داد و در دولت هم سخت‌ترین روزها را می‌گذراند. اگر کارگزاران و اعتدال و توسعه را نیروهای سیاسی این جریان بدانیم، اکنون آنها مسئول شکست سنگین لیست یاران هاشمی هستند. اصلاح‌طلبان هم به‌صورت کلی در این انتخابات در سطح سیاسی شکست خوردند چرا که این انتخابات به نحوی پایان راهبرد ائتلاف تلقی می‌شد؛ ائتلافی که نهایتا عمرش به ۶ سال هم نرسید؛ گرچه در این میان مشخص نیست که اصلاح‌طلبان در یک‌و‌نیم سال تا انتخابات ۱۴۰۰ تا چه حد بتوانند میان خود و دولت روحانی فاصله بیندازند و بحران در سرمایه اجتماعی خود را بهبود بخشند. به‌عبارتی شکست آنها در سیاست به‌معنی پیروزی در سطح اجتماعی نیست. به تعبیری آیا واقعا یک‌سال زمانی کافی برای آشتی با بدنه اجتماعی اصلاحات است؟ اصلاح‌طلبان اکنون در مقام طلاق از دولت روحانی نه‌تنها دستاوردی سیاسی برای عرضه به بدنه خود ندارند که حتی به سختی می‌توانند از تئوری ائتلاف ۹۲ هم دفاع کنند.

شکست عیان اصلاحات هم خود را از تبدیل‌شدن فراکسیونی حدودا ۱۲۰ نفره در مجلس دهم به احتمالا ۲۰ نفره در مجلس یازدهم نشان می‌دهد.

نگاه به ۱۴۰۰

راست میانه برای بار دوم شکست خورد. بار اول هاشمی‌رفسنجانی در تعدیل کامیاب نشد و پروژه دولتش به سرانجام نرسید و به سازندگی و آبادانی در دو دولتش اکتفا کرد و به‌واسطه تورم بالا با خشم مردم مواجه شد و در دو جناح راست و چپ غریبه ماند. مرتبه بعد اما هاشمی دوم نه توانست برای اصلاح‌طلبان، «دوم خرداد» جدید ایجاد کند، نه با کدخدا ببندد و نه خود را در جناح راست حفظ کند. سرانجام او چنان شد که عبدی اصلاح‌طلب و موسویان میانه‌رو پیشنهاد استعفای او را روی میزش گذاشتند و اصول‌گرایان تازه‌نفس در مجلس را سودای استیضاح او و وزرایش در سر است. روحانی در وضعیتی سخت‌تر از هاشمی در سال ۷۶ قرار دارد. نه چپ را توانی برای حمایت آن باقی است و نه کمتر اشتراکی میان او و جریان راست پیداست. راست میانه بار اول دولت را به اصلاح‌طلبان تحویل داد و بار دوم روحانی، مجلس را به اصول‌گرایان واگذار کرد؛ تا دولت را چه پیش آید. شکست راست میانه به‌منزله شکست اصلاح‌طلبان در سیاست‌ورزی است چرا که ۶ سال پس از این ائتلاف نه از اصلاح‌طلبی توانی در جامعه مانده و نه از راست میانه قدرتی در حکومت. قرار ائتلاف این بود که اصلاح‌طلبان از پایین قدرت نرم تولید کنند و فشار بیاورند و روحانی در بالا ببندد. گرچه رگه‌هایی از این تفکر همچنان زنده است و افرادی چون بهزاد نبوی همچنان به ائتلاف می‌اندیشند و حتی نیم‌نگاهی به علی لاریجانی برای ۱۴۰۰ دارند و البته سخن از گزینه‌هایی چون محسن هاشمی هم گفته می‌شود اما به نظر می‌رسد که بازتولید ایده راست میانه سخت‌تر از هر زمان دیگری شده است. در این یک‌سال آیا اصلاح‌طلبان رادیکال می‌شوند و از ایده راست میانه دورتر؟ آیا پشت پرده رویکرد جدید آنها ریختن بذر برای دروکردن در ۱۴۰۰ است؟ آیا به سمت اصلاح‌طلبی غیرسیاسی با گزینه‌هایی چون آذری‌جهرمی و ستاری می‌روند؟

بازسازی اصلاح‌طلبی بار دیگر از ائتلافی جدید می‌گذرد؟ ائتلافی که بیش از هر چیز منتظر پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات آمریکاست؛ یا اینکه راه این بازسازی از جدایی اصلاح‌طلبی از سیاست عبور می‌کند؟ هر چه هست امیدوارم در این دوره بازسازی، اصلاح‌طلبان تناسبی میان قدرت و مسئولیت با پاسخگویی به مردم پیدا کرده و به آنچه خود سال‌ها شعارش را دادند، عمل کنند./مثلث