گفتارنامه: یک تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب گفت: هژمونی سیاسی در اصلاحطلبان در دست رهبرانی با خصلت و ویژگیهای طبقه متوسط است. دغدغهها و دلمشغولیهای طبقه متوسط و رهبران آن، تفاوت ماهوی و بنیادینی با طبقه فرودست و یا ضعیف و همچنین طبقه کارگر دارد. به همین خاطر است که تحرک کمی در میان بسیاری از اصلاحطلبان در جهت استیفای حقوق زندانیان کارگر دیده میشود. آنها نسبت به بازداشت و زندان شدن غیر کارگران با حساسیت بالا و نسبت به کارگران با حساسیت کمتر برخورد مینمایند.
جدا از قانون کار جمهوری اسلامی ایران که در قیاس با دوران قبل از خود گامی رو به جلو محسوب میشد و تصویب آن در سال ۱۳۶۹ نویدبخش دوران جدیدی برای طبقه کارگر ایران میتوانست باشد طی تقریبا سه دهه گذشته معمولا شاهد وضع قوانین و آییننامههایی هستیم که وجوه مختلف این سنگر قانونی را مورد هجمه قرار دادهاند.
مجلس فعلی (دوره دهم) از این حیث چندان مستثنی از مجالس گذشته نیست. بهرغم تمام انتظاراتی که از حضور گسترده نامزدهای لیست امید در مجلس میرفت اما مواردی همچون بند (و) تبصره ۷ قانون بودجه ۹۷، طرح اصلاحات پارامتریک قانون تامین اجتماعی و… افقهای تیرهای را پیشروی دیدگان کارگران گذارد. به علاوه حاشیههای ناشی از استیضاحهای مکرر علی ربیعی (وزیر سابق تعاون، کار و رفاه اجتماعی)، بحثهایی که پیرامون شرکت سرمایهگذاری تامین اجتماعی همواره در جریان بوده، روند خصوصیسازی و واگذاریها و عدم اعمال مکانیزمهای قدرتمند نظارتی از سوی مجلسیها، موجی از انتقاد و ناامیدی را در بین کارگران ایجاد کرده است.
حال در آستانه سال جدیدی که قرار است در آن انتخابات دوره یازدهم مجلس برگزار شود، پرسش این است که آیا جناح اصلاحطلبان که در انتخابات پیشین برخوردار از حمایت برخی نمایندگان و فعالان کارگری بوده و اکنون مورد انتقاد، از شانس تکرار (تا حدودی) موفقیت دوره پیشین برخوردار است یا خیر؟ از همین رو، ایلنا سوالاتی را بر مبنای نکات مطروحه در مقدمه از محمد کیانوش راد (تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب) که خود سابقه حضور در مجلس دوره ششم را داشته، پرسیده که مشروح آنها به شرح ذیل میآید.
چهل سال از پیروزی انقلاب میگذرد. انتقاداتی که چه از ناحیه کارگران، فعالان کارگری وابسته به نهادهای رسمی و پذیرفته شده در قانون کار و چه از جانب فعالان مستقل مطرح میشود این است که مجلسها عملکرد مثبت و امیدوارکنندهای پیرامون پیشبرد مطالبات کارگران نداشتهاند. این موضوع با توجه به قوانینی که طی سالهای گذشته در حوزه تامین اجتماعی و قانون کار در مجلس به ویژه اعلام شده، بسیار بارز است. قوانینی که بعضا در مقام حمایت از تولید قرار بوده عمل کنند اما نه تنها کمکی به تولید نکردهاند بلکه صرفا به تزلزل بیشتر شرایط نیروی انسانی منجر شدهاند. مواردی مثل قانون نظام جامع ساختار رفاه و تامین اجتماعی (مصوب ۱۳۸۳)، قانون حمایت از بازسازی و نوسازی صنایع نساجی کشور (مصوب ۱۳۸۰)، طرح اصلاحات پارامتریک قانون تامین اجتماعی و… موجبات تضعیف تدریجی شیرازه سازمان تامین اجتماعی و روابط کار (به ضرر کارگران) فراهم آوردند. موارد زیادی هم بوده که از سوی دولت لوایحی ذیل بودجه و یا برنامههای توسعه پیشنهاد داده شده که تبعات ضدکارگریای داشتهاند اما مجلس در خصوص آنها مداخله و یا نظارتی صورت نداده است. نمونههایی نیز هستند از جمله اینکه نمایندگان کارگران در شورای عالی کار در اواسط امسال به اعضای کمیسیون اجتماعی و فراکسیون کارگری مجلس برای جلب حمایت حداکثری مجلسیها از ترمیم دستمزد مراجعه کردند اما این موضوع برای آنها بهرغم شرایط بحرانی اقتصادی نتیجهای دربرنداشت. چرا یک چنین مسیری در مجلس در طی سالها دنبال شده است؟
این مساله دلایل و علل گوناگونی دارد. در وهله نخست تعداد نمایندگان کارگری در مجلس انگشتشمار است و این تعداد کم ِنماینده، قدرت اثرگذاری در لابیهای مجلس را آنگونه که باید نداشتهاند.
از سوی دیگر، جنبش کارگری سراسری به علل مختلف در ایران وجود ندارد. این مساله تنها به غیرمنسجم بودن جنبش کارگران ایران برنمیگردد. اساسا جنبش کارگری مستقلی وجود نداشته و ندارد. فعالان کارگری عموما ذیل جنبشهای احتماعی دیگر، تعریف میشدند و مثلا ذیل جنبش روحانیون، روشنفکران یا دانشجویان فعال بودهاند.
در دولت میرحسین موسوی به دلیل نگاه عدالتطلبانه، توجه به قشر کارگران در دستور کار قرار گرفت و قوانین و جهتگیریهای دولتی به نفع طبقه کارگر انجام شد، اما شاید به علت مستقل نبودن نهاد شوراها در کارخانهها و نوعی وابستگی به دولت، از شکلگیری جنبش مستقل و فراگیر کارگری به صورتی خواسته یا ناخواسته ممانعت شد. به نظر میآید جنبش کارگری اکنون در ایران در حال انسجامیابی بیشتر است که این وضعیت البته تا حدی به رشد و تقویت جامعه مدنی در ایران هم برمیگردد.
به طور کلی، رسمیتیابی انجمنهای مستقل کارگری، راهی برای گسترش آگاهیهای طبقاتی و ادراک منافع کارگری است. اگرچه هنوز هم سعی میشود تا در راه شکلگیری تشکلهایی مثل کارگران نیشکر هفتتپه، کارگران گروه ملی فولاد و… مانع ایجاد کنند، اما گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی به کمک کارگران آمده و آنها نیز هر روز پیگیری مطالبات صنفی و حقوق خویش را جدیتر و گستردهتر دنبال میکنند.
گفتنی است کارگران باید از زیر سایه احزاب سیاسی و شخصیتها بیرون بیایند. آنها مطالبات مشخص و خواستههای صنفی روشنی دارند؛ به دنبال کسب قدرت نیستند و تنها میخواهند با نفوذ در قدرت، قوانین را به نفع طبقه زحمتکش و رنج دیده سوق دهند.
در سالهای ابتدای انقلاب، گروههای سیاسی مختلف متکی بر اندیشه چپ، به تدریج از فضای سیاسی ایران به اشکال مختلف حذف شدند. حزب جمهوری اسلامی به عنوان برنده اصلی نبرد، فعالیت این گروهها و احزاب سیاسی را -به رغم مدعیات خود آنها- خلاف مصالح کارگران، اقتصاد تولیدی و در سطح کلان، کشور اعلام میکرد. به علاوه اعضای حزب خود را داعیهدار عدل اسلامی و نظام بیطبقه توحیدی معرفی میکردند. شاید بتوان تلاشهای برخی از اعضای این حزب مثل آقای سرحدیزاده و همفکرانشان را در راستای پیگیری و به اجرا گذاشتن این اهداف دید. با اینحال از همان زمان غلبه حزب جمهوری اسلامی بر دیگر رقبایش، شاهد عیان شدن دوصدایی یا حتی چندصدایی در فعالان این حزب هستیم. از نقاط آشکار این موضوع، اختلافات فراوان بر سر تصویب قانون کار است که نه تنها نزدیک به یک دهه به طول میانجامد، بلکه یکی از دلایل شکلگیری مجمع تشخیص مصلحت نظام است. همچنین ازاواخر دهه شصت بدین سو، شاهد به حاشیه رانده شدن طیف مشهور به چپ اسلامی از فضای سیاسی رسمی جمهوری اسلامی هستیم. به نظر شما دلیل وقوع این تغییرو کمرنگ شدن حضور فعالان سیاسی با گرایشهای چپ اسلامی چیست؟ آیا باید دلیل آن را در موضوع نظارت استصوابی دانست که به زعم عدهای یک نوع کجاندیشی در ساختار نظارتی جمهوری اسلامی است؟ یا آن را در سطحی کلانتر، نوعی پوستاندازی بنیانهای ایدهئولوژیک نظام و غلبه افکار نئولیبرالی طی سه دهه اخیر میدانید؟
مسائلی که بدانها اشاره کردید، درست است. تاریخ منازعات ِچپ اسلامی و راست سنتی داستانی طولانی است که نهایتا با حمایت امام، چپ میتوانست بر سرپای خویش بایستد. البته چپ اسلامی نتوانست جنبش کارگری را مستقلا ایجاد کند، به همین علت با تغییرات در بخش دولت، جریانات کارگری هم ضعیفتر شدند و تنها در سایه ائتلاف توانستند خود را در سطح جامعه مطرح کنند.
البته باید توضیح داد که چپ اسلامی نیز دچار برخی تغییرات گفتمانی شد و متاثر از گفتمان جهانی چپ، دچار نرمش در برابر جریان اقتصاد لیبرالی شد و با ائتلاف با حزب کارگزاران در برابر راست سنتی و بعدها اصولگرایان، به حیات خود ادامه داد.
جریان چپ جهانی هم به تدریج به دلیل ناتوانی در غلبه بر سرمایهداری، ناچار از سازش با آن برآمد و نسخههایی چون راه سوم که از نظر اقتصادی اصول لیبرال و از نظر اجتماعی و سیاسی سوسیالیسم را میپذیرفت، به تدریج گفتمان غالب گشت. این وضعیت جهانی تاثیر خویش را بر کنشگران چپ در ایران هم گذاشت. بخش عمدهای از جریان اصلاحات امروز نیز تا حد زیادی از نظر اقتصادی لیبرال هستند، اگرچه در فضای اجتماعی و سیاسی هنوز چپ ماندهاند.
مساله دیگر هژمونی سیاسی در میان اصلاحطلبان است که در دست رهبرانی با خصلت و ویژگیهای طبقه متوسط است. دغدغهها و دلمشغولیهای طبقه متوسط و رهبران آن، تفاوت ماهوی و بنیادینی با طبقه فرودست و یا ضعیف و همچنین طبقه کارگر دارد. پس بیتوجهی به مشکلات کارگران بیوجه نیست. بسیاری از افرادی که روزی شعارهای کارگری میدادند، امروز سطح و سبک زندگیشان تغییر کرده است. جایگاه و پایگاه اجتماعی آنها تغییر کرده و از جنوب شهر به شمال شهر تغییر محل دادهاند.
به همین خاطر است که تحرک کمی در میان بسیاری از اصلاح طلبان در جهت استیفای حقوق زندانیان کارگر دیده میشود. آنها نسبت به بازداشت و زندان شدن غیرکارگران با حساسیت بالا و نسبت به کارگران با حساسیت کمتر برخورد مینمایند. این مسائل اتفاقی نیست. بنابراین، تنها غلبه تفکر نئولیبرالی نیست که رخ داده، تغییر دیدگاه افراد موثر چپ قدیم اسلامی نیز بخشی از ماجرا است.
البته باید گفت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم هم در ایران صرفا به معنی چپاول و غارت خود را نشان داده است. حتی در کشورهای سرمایهداری، دولتهای رفاهی وظیفه ارتقای زندگی مادی کارگران را در دستور کار خود قراردادند. حقوق کارگران در چنین نظامهای لیبرالی، بعضا بهتر از ایران با نظام اسلامی و یا حتی بسیاری از نظامهای سوسیالیستی مراعات میشد.
اکنون مشکل اصلی کارگران ایران عدم انسجام، نداشتن تشکیلات فراگیر و پایین بودن آگاهیهای صنفی و طبقاتی و عدم تسلط و آشنایی با قوانین حمایتی از کارگران است.
جریان اصلاحطلبی را تا چه اندازه هواخواه منافع کارگران و البته تولید داخلی در ایران میدانید؟ آیا آنها اساسا ابتکار عمل و یا تلاش بارزی در خصوص کمک به وضعیت درآمدی و جایگاه سیاسی-اجتماعی کارگران داشتهاند؟ کدام دوره زمانی را از لحاظ رویکردهای حاکم بر این جناح کثیر سیاسی، نزدیکترین دوره به اهداف رفاهی و حمایتی در قبال جامعه به ویژه طبقه کارگر ارزیابی میکنید؟
توجه به منافع کارگری با توجه به تولید داخلی متفاوت است. همه طرفدار افزایش تولید داخلی هستند، حتی اصولگرایان. اصلا اقتصاد مقاومتی به همین امر ِتولید داخلی توجه دارد.
اما مساله فقط توجه و علاقه نیست؛ مساله اصلی راهکارها و راهبردهایی هستند که با انجام اصلاحات ساختاری و وضع قوانین متناسب و با نظارت قوه قضائیه مستقل و غیرسیاسی، اجرایی شوند.
میتوان به تولید در کشور فکر کرد، بدون آنکه توجهی به قشر کارگری داشت. راست سنتی که مخالف قانون کار بود، مخالف تولید داخلی نبود، گرچه بیشتر بنای کار خویش را بر تجارت نهاده بود. راست سنتی میخواست دست بازاریان و بورژوازی تجاری را باز بگذارد تا هرجور خواستند به افزایش ثروت بپردازند. آنها به دلیل ارتباط قدیمی با روحانیت، بخش قابل توجهی از روحانیت را نیز همراه خود داشتند.
باید خاطرنشان ساخت اکثریت اصلاحطلبان اگرچه پایگاه خود را در طبقه متوسط میدانند و خود را نمایندگان این طبقه قلمداد میکنند، اما چه از لحاظِ نظری و چه از نظر توجه به جامعه و توجه به مقبولیت اجتماعی خویش، بیشتر نگاهی جامعهگرا داشته و در طیف طرفداران سوسیال دموکراسی قرار دارند.
با اینحال، اصلاحطلبان برخلاف گذشته خویش، دغدغه اصلیشان، بیش از طبقه محروم جامعه و کارگران، آزادیهای سیاسی است. این مهم که آنها را از درک مسائل قشر شریف و زحمتکش کارگر دور میکند، یک آفت جدی برای اصلاحطلبان است. البته ناگفته نماند که وضع جناح اصولگرایان در عمل بسیار بدتر از اصلاحطلبان است.
در انتخاباتهای اخیری که اصلاحطلبان توانستند در آنها به پیروزیهای قابل توجهی دست یابند (به ویژه مجلس و ریاست جمهوری) شاهد ایجاد نوعی فضای دوقطبی در کشور به لحاظ سیاسی بین جناحین اصولگرا و اصلاحطلب بودیم. طیفهای متنوعی از مردم ضمن تفاوتهای فکری با اصلاحطلبان به نامزدهای آنها رای دادند؛ رایی که موجب حضور قابل توجه نمایندگان طیف اصلاحطلب بعد از سالها در مجلس شد. اما در مورد انتخابات دوره پنجم شورای شهر حداقل در تهران چینش نیروهای تحولخواه خارج از طیف اصولگرایی تا حدی متفاوت از سالهای گذشته بود. فعالان و گروههای مدنی تلاش کردند لیستی متفاوت از لیست امید اصلاحطلبان ارائه کنند و وقتی با موافقت اصلاحطلبان برای لیستی مشترک مواجه نشدند افرادی را مستقلا معرفی نمودند که برخی از آنها توانستند رای قابل توجهی را –بهرغم عدم راهیابی به شورا- کسب کنند. به علاوه طی دو سال اخیر به ویژه بعد از اعتراضات دی۹۶، شاهد رشد انتقادات به عملکرد اصلاحطلبان در قوای مجریه و مقننه و شوراها هستیم؛ انتقاداتی که در بسیاری اوقات ریشه آنها را میتوان در دغدغههای معیشتی جست. از این لحاظ، چه چشماندازی را پیشروی اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس سال آینده (به عنوان نزدیکترین انتخابات) میبینید؟ فضا را بر له و یا علیه ایشان ارزیابی میکنید؟ به نظر شما، اصلاحطلبان برای موفقیت در انتخابات مجلس چه برنامهای را باید در دستور کار خود قرار دهند؟ چه نقاط تاریکی در کارنامه ایشان بوده که از آنها باید تبری بجویند و چه نقاط قوتی دارند که برای جلب آرای عمومی و به طور خاص کارگران باید از آنها بهرهبرداری نمایند؟
در عرصه انتخابات وجود جریانات منسجم تعیینکننده است. این حرف درست است که گروههایی از مردم بعضا از اصلاحطلبان و اصولگرایان بریدهاند. اما توجه کنید این دسته از مردم فاقد جریان منسجم اجتماعی هستند یعنی جریانی که دارای رهبری و تشکیلات منسجم باشد. از سوی دیگر، دو جریان منسجم واقعا موجود در ایران کنونی، با همه کاستیها و ضعفها، دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا هستند.
تصور اینکه چون عدهای میگویند «نه اصلاحطلب نه اصولگرا، دیگه تمام است ماجرا» پس یعنی افرادی غیراصولگرا و غیراصلاحطلب رای میآورند، اشتباه تحلیلی است. اینکه رای اصولگرایان ثابت و رای اصلاحطلبان ریزش کرده، یک واقعیت است، اما نمیتوان قاطعانه گفت اصلاحطلبان در انتخابات شکست خواهند خورد، صرف نظر از اینکه امروز این بحث که اصلا در چنین وضعیتی باید در انتخابات شرکت کرد یا نکرد، فارغ از مباحث فوق و به علل دیگر در میان اصلاحطلبان مطرح است.
کارگران را به لحاظ قدرت سیاسی و چانهزنی تا چه اندازه پرجنب و جوش و در عین حال، قدرتمند میدانید؟ تا چه میزان آنها را در کانون توجه احزاب سیاسی میتوان دید؟ قدرت تاثیرگذاریشان را به چه شکل و در چه زمینههایی میتوان دید؟
کارگران در نقطه کانونی احزاب اصلاحطلب جای چندانی ندارند. این را از بیانیهها و مواضع سران اصلاحطلب هم میتوان دریافت. کارگران فراموش شدهاند. فضای امنیتی هم علت مضاعفی بر این فراموششدگی است. برخورد با برخی فعالان را ندیدهاید؟
به هرحال، کارگران هم امروز در فشارهای گوناگون اقتصادی گاه ناچارا ترجیح میدهند با شرایط سخت فعلی کنار آیند. نان بخور و نمیر را بر بیکاری و فقر بیشتر ترجیح میدهند. دورهای که میگفتند کارگران چیزی جز از دست دادن زنجیرهایشان ندارند گذشته است. در این وضعیت آنها گاه ترجیح میدهند حداقل زنجیرها را برای خود حفظ کنند تا شرایطشان بدتر نشود. این وظیفه فعالان سیاسی، احزاب و رهبران اصلاحطلب است که بیش از گذشته به مطالبات و حقوق کارگران توجه کنند.
از تجربه خودتان در مواجهه با مباحث و مطالبات کارگران در مجلس ششم بگویید. ارزیابیتان از فعالیت خودتان و کارنامه اصلاحطلبان در آن مجلس در خصوص منافع طبقه کارگر چیست؟ فکر میکنید تا چه اندازه توانستید به مطالبات آنها از لحاظ دستمزد عادلانه، امنیت شغلی و… رنگ واقعیت ببخشید؟ مهمترین موانع و چالشهایتان در مواجهه با مسائل و مشکلات کارگری چه بود؟
دوره آقای خاتمی از نظر توجه به کارگران و افزایش حقوق آنها دوره قابل توجهی بود. نمایندگان کارگری و خانه کارگر هم فعال بودند. اصولا چپ اسلامی اصلیترین حامی دولت خاتمی بود و در بدنه دولت و اصلاحطلبان هم گرایش چپ زیاد بود. البته مرزبندی میان حزب مشارکت و کارگزاران وجود داشت، گرچه تدریجا به علت تاکتیکی و ائتلاف و یا به علت تحربیات مشترک، این دو حزب به هم نزدیک شدند.
اکنون نیز بحث گرایش به اقتصاد لیبرالی یا نئولیبرالی و یا نگاه سوسیال دموکراسی در حال وضوحیابی بیشتری است، اما هنوز مساله کارگران به صورت جدی در دستور کار احزاب اصلاحطلب قرار نگرفته است.