جدال شریعت و طریقت
جدال شریعت و طریقت

ماجرای فتوای دو تن از آیات عظام قم در باب عدم جواز شرعی ساخت فیلمی درباره زندگی مولوی بلخی و شمس تبریزی، اگر چه در نگاه نخست نشانه‌ای از چالش‌های برآمده از تداوم نگرش کلاسیک شرعی به الزامات زیست مدرن است، اما فراتر از آن حاکی از یک منازعه دیرپا است که همواره در ایران، […]

ماجرای فتوای دو تن از آیات عظام قم در باب عدم جواز شرعی ساخت فیلمی درباره زندگی مولوی بلخی و شمس تبریزی، اگر چه در نگاه نخست نشانه‌ای از چالش‌های برآمده از تداوم نگرش کلاسیک شرعی به الزامات زیست مدرن است، اما فراتر از آن حاکی از یک منازعه دیرپا است که همواره در ایران، پس از چیرگی ترکان و مغولان تا اکنون، با شدت و ضعف تداوم داشته است. منازعه‌ای که یک سوی آن علمای امامیه (فقیهان شیعی) و سوی دیگر آن عرفای متصوفه (صوفیان اهل‌سنت و جماعت) قرار داشتند و در دوره پادشاهان صفوی به اوج خود رسید.

زمینه پیدایش و رشد تاریخی

به گزارش روزنامه سازندگی، تا جایی که می‌دانیم شروع ماجرای پرپیچ‌ و ‌خم و گاه هیجان‌انگیز صوفیه از قرن دوم و متجلی شده در کالبد کسانی همچون حسن بصری و ابراهیم ادهم بوده که در تداوم خود منجر به ظهور عارفان فرهمندی همچون بایزید بسطامی و منصور حلاج در قرن سوم شده است. قرن چهارم نقطه عطفی در تاریخ اندیشه صوفیانه بود. در این قرن نه‌تنها ابن‌سینا دریافتی حکمی از تصوف و نظیر آن امام محمد غزالی دریافتی شرعی از تصوف عرضه کردند و موجب گسترش آن در نزد خواص‌الناس و عوام‌الناس شدند، بلکه رساله‌های تئوریکی در تصوف نظیر «طبقات‌الصوفیه» و «کشف‌المحجوب» به زیور طبع آراسته شد. در قرن ششم خانقاه‌سازی گسترش یافت و رسومات صوفیانه بالا گرفت و چهره‌های درخشانی نظیر شیخ ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری در خراسان که در سده‌های چهارم و پنجم قطب تصوف در ایران‌زمین بود به منصه ظهور رسیدند. بدین‌ترتیب قرن ششم را باید قرن شهاب‌الدین سهروردی و عرفان فلسفی و قرن هفتم را باید قرن ابن‌عربی و عرفان نظری نامید. در همین قرون بود که سلسله‌ها و فرقه‌های زیادی در تصوف تشکیل شد و سکه به نام متصوفه زیادی زده شد! درست در اوج رواج تصوف و میدان‌داری صوفیان بود که یورش مغولان باعث پراکندگی جماعت صوفیان در ایران شد. از یورش مغولان تا تاسیس شاهنشاهی صفویان، اگرچه چهره‌هایی نظیر شیخ محمود شبستری، شیخ صفی‌الدین اردبیلی، علاءالدوله سمنانی، خواجوی کرمانی، سید حیدر آملی و شاه نعمت‌الله ولی شمع تصوف را زنده نگه داشتند، اما در این بازه زمانی تصوف در تداول زمانی خود به ابتذال گرائید.

زمینه ابتذال و زوال تاریخی

در بازه زمانه میان یورش مغولان و به قدرت رسیدن صفویان، رسومات خرافی و قلندرمآبی و درویش‌بازی در وجدان عمومی تاریخ ایران به مثابه عرفان تلقی شد. درست در همین بزنگاه بود که فقیهان شیعه وارد شدند و علم مخالفت را چنان در برابر این جریان برافراشتند که در برخی موارد کار به صوفی‌کشی نیز کشیده شد. البته تا پیش از این بازه نیز علمای شیعی نظیر ابن بابویه، شیخ مفید و شیخ طوسی نظر خوشی به تصوف نداشتند و حتی ردیه بر آن نوشتند، اما با این حال نوعی همزیستی و آتش‌بس میان متصوفه و امامیه تا پیش از به قدرت رسیدن صفویان برقرار بود که با به تاج و تخت رسیدن آنان تا حدود زیادی از میان رفت. در واقع در دوره شاه‌طهماسب صفوی رویارویی جدی میان متصوفه و امامیه با حمایت دربار شکل گرفت و آثار زیادی به پشتیبانی زر و سیم شاه صفوی در نقد و رد تصوف نوشته شد. اگرچه دوره صفویه شاهد ظهور عالم بی‌بدیلی همچون شیخ بهایی و فیلسوف بی‌نظیری به نام صدرالدین شیرازی بود که به هیچ عنوان ردای دعوا و منازعه با اهل تصوف نداشتند، اما روحیه عمومی غالب در این دوره مشروب از بصیرت‌هایی بود که آتش میان این دو جبهه را فروزان‌تر و شعله‌ورتر می‌کرد. در این زمینه نقش مجلسی دوم و محقق قمی را نمی‌توان نادیده گرفت که با مجاهدتی سخت کمر بر تفریق میان متصوفه و امامیه بسته بودند و این خود منجر به درگیری‌های شدیدی شد.

زمینه منازعه فکری

اما علت مخالفت با مشایخ صوفیه از سوی مجتهدان امامیه چه بود؟ فراتر از آن منازعه فقها با عرفا بر سر چه مواردی بود؟ در یک جمله خلاصه شده و البته مثالین می‌توان گفت که شریعت (فقها) و طریقت (عرفا) هر دو داعیه‌دار حقیقت (رستگاری راستین) بودند و جایی که عرصه را بر خود تنگ می‌دیدند، دست به دامان ردیه می‌شدند. اما دلایل فقها برای طرد و رد عقاید عرفا چه بود؟ مجتهدین شیعی دلایل ریز و درشتی را در رد اعتقادات و آداب متصوفه آورده‌اند. عدم پای‌بندی احکام شرع؛ وضع آدابی که ریشه‌ای در متون دینی ندارد، باور به وجه باطنی که منجر به نسبیت‌انگاری و تفسیر به رای می‌شود، ادعای ولایت و کرامت برای مشایخ صوفی که مستندات دینی ندارد و از همه مهمتر باور به عقایدی نظیر «وحدت وجود» که به مسائل شرک‌آمیز و فتنه‌انگیزی نظیر حلول و اتحاد می‌انجامد. البته همواره عرفا نقد فقها درباره وحدت وجود را شائبه دانسته و یکی دانستن مخلوق و خالق را رد کرده‌اند. اما به هر حال برخی از فقها مصرانه بر آن هستند که وحدت وجود برابر با شرک است. چرا که از نظر آنان وجود خدا از وجود اشیاء جدا است و پاکی وجود خدا با آلودگی اشیای مادی قابل جمع نیست. این ایرادات و اشکالات گروهی از فقیهان را بر آن داشته که به‌هیچ‌وجه سر سازگاری با متصوفه نداشته و همواره بر ریشه‌های غیرشیعی و حتی غیراسلامی تصوف تاکید کنند. با این وجود نمی‌توان از کنار نام‌هایی همچون علامه حلی و شهید اول، مجلسی اول و نهایتا ملاصدرا به سادگی گذشت که اگر چه از آداب تصوف به دور بودند اما تصوف را به شریعت نزدیک کرده و به دیدگاه‌های صوفیه نزدیک شدند.

ادامه منازعه در دوره معاصر

در دوره معاصر مراجعی نظیر سید محمدرضا گلپایگانی موضعی محکم علیه متصوفه اتخاذ کرده‌اند که اعلام نظر فقهی آیت‌الله مکارم شیرازی و نوری‌همدانی را باید در ادامه دیدگاه آیت‌الله گلپایگانی ارزیابی کرد که نگاهی، شرعی، سنتی و غیر‌تفسیری به منابع اجتهادی دارند. گلپایگانی در ارشادالسائل صراحتا می‌نویسد: «صوفیه از گمراهان و بدعت‌گذاران در دین به شمار می‌روند؛ از این رو، دوری گزیدن از آنان و برحذر داشتن مردم از نزدیک شدن و ارتباط با ایشان، واجب است؛ چنان که نشر افکار و اعتقادات و تکثیر کتب آنان که در بردارنده عقاید باطل‌شان می‌باشد، حرام است.» در برابر این دیدگاه، نگرش امام خمینی قرار دارد که اگرچه منتقد سلوک عملیه صوفیه نظیر شطح است، اما از جمله مجتهدانی است که در تداول شیخ بهایی و ملاصدرا، نه‌تنها عرفان را آموخته و آموزش داده است و در آثار عرفانی خود از ابن‌عربی با عظمت مثال‌زدنی یاد می‌کند، بلکه خود یکی از حلقات سلسله شارحان ابن عربی به شمار می‌رود. همزمانی و هم‌هنگامی عرفان و فقه نزد امام خمینی باعث شده که نگاهی تفسیری و حتی گاهی حکمی به مسائل و مباحث دینی داشته باشد و منطبق بر این نهج اجتهادی، علمایی نظیر آیت‌الله جوادی آملی و حسن‌زاده آملی در سنت حوزه علمیه قم پرورش یابند که نگاهی میانه و ملایم به تصوف و مشایخ آن داشته باشند.