گفتارنامه: سید محسن امامی فر روزنامه نگار و پژوهشگر روابط بین الملل در مقاله ای در پایگاه دیپلماسی ایرانی نوشت: راهبردهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و چگونگی تامین امنیت ملی و منافع عمومی در منطقه و جهان همواره در محافل آکادمیک، روشنفکری و سیاسی محل بحث و اختلافنظر بوده است. اما با طرح این مباحث در مطبوعات و رسانهها، جامعه نیز درگیر موضوع شده و با هواداری از نگرشهای موجود وارد مجادلات بر سر راهبردهای سیاستخارجی ایران میشود درحالی که اتخاذ استراتژی در این زمینه کاملا تخصصی بوده و بحث و بررسی در خصوص آن صرفن در محافل علمی و از زوایه تئوریک دارای مقبولیت است.
یک گرایش عمده که روشنفکران ایدهآلیست ایرانی مطرح میکنند، اعمال «کلگرایی» در سیاستخارجی یا به عبارت دیگر «جهانگرایی» است. بر اساس این دیدگاه، ژئوپلیتیک ایران و ماهیت موضوعات مبتلابه کشور در ابعاد منطقهای و بینالمللی از جمله برنامه هستهای و تعارضات منافع جمهوری اسلامی با دیگر کشورهای قدرتمند منطقه به گونهای است که باید از طریق مذاکرات جامع با ایالات متحده آمریکا و کشورهای برجسته غربی همچون انگلیس، فرانسه و آلمان به عنوان بازیگران قدرتمند بینالمللی که تولیدکننده قدرت و ثروت در جهان هستند، به تفاهمات و توافقات رسید تا بتوان منافع ملی و امنیت کشور را تامین کرد. از سوی دیگر گفتمان دیگری مطرح است که معتقد است ایران باید با افزایش نقش و حضور موثر خود در خاورمیانه به عنوان استراتژیکترین منطقه جهان، خود را به عنوان بازیگر قدرتمند منطقهای در معادلات حاکم معرفی کند تا بتواند به تامین منافع و امنیت خود بپردازد. حاملان این گفتمان، بر ضرورت «خاصگرایی» یا «منطقهگرایی» در سیاستخارجی جمهوری اسلامی ایران تاکید دارند.
سوال اصلی مقاله این است که “با توجه به ژئوپلیتیک ایران، ماهیت نظام سیاسی و مسائل پیچیده سیاسی – امنیتی و اقتصادی که جمهوری اسلامی در ابعاد منطقهای و بینالمللی با آن درگیر است، ضرورت اعمال کدام راهبرد در سیاستخارجی احساس میشود؛ خاصگرایی (منطقهگرایی) یا کلگرایی (جهانگرایی)؟
ایران در منطقهای از جهان حضور دارد که در طول تاریخ تا به امروز محل منازعات قومی، مذهبی و سیاسی – امنیتی بوده است. وجود تمدنهای اولیه بشری و ادیان الهی در منطقه غرب آسیا اهمیت تاریخی خاورمیانه را نمایان میکند و وجود منابع سرشار انرژی و شاهراههای حمل و نقل دریایی، این منطقه را دارای اهمیت ویژه ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک میکند. از سوی دیگر وقوع حملات تروریستی توسط القاعده در خاک ایالات متحده آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، یکی از نقاط عطف مهم در ایجاد تحولات ژئوپلیتیک در غرب آسیا بود و خاورمیانه را در ابعاد امنیتی نیز بسیار مهم جلوه داد و از آن تاریخ به بعد معادلات حاکم بر این منطقه نقشی اساسی در نظام امنیت بینالملل دارد. پس از فروپاشی شوروی و پیش از وقایع ۱۱ سپتامبر، با تغییر نظم بینالملل و عبور جهان از نظام دوقطبی به تک قطبی، بسیاری از اندیشمندان روابط بینالملل بر حاکمیت مطلق نظم لیبرال دموکراسی در جهان تاکید میورزیدند و تنها روند محکوم کشورها را تبعیت از نظم تکقطبی جدید و جهانیشدن عنوان میکردند.
در واقع در جهان پساجنگسرد، به دلیل عدم درک صحیح از مناسبات فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی مناطق مختلف جهان، تلاش در جهت پیشبرد روند «جهانیشدن» و حلشدن در هاضمه جهانی افزون شد. اما وقایع ۱۱ سپتامبر تاکید بیش از اندازه بر «جهانی شدن» را با تردید جدی مواجه کرد و اهمیت فهم واقعیات فرهنگی، اجتماعی، قومی و سیاسی موجود و مسلط بر خاورمیانه را به عنوان استراتژیکترین منطقه در جهان مجددن عیان کرد.
حملات تروریستی در قلب آمریکا توسط گروه اسلامگرای افراطی القاعده این بهانه را به ایالات متحده داد تا جهت مبارزه با تروریسم به افغانستان و عراق حمله کند و حضور نظامی خود را در خاورمیانه بزرگ تثبیت کند. درچنین شرایطی، ژئوپلیتیک ایران در منطقهای پرآشوب به ویژه پس از وقایع ۱۱ سپتامبر که حضور نظامی آمریکا به عنوان دشمن استراتژیک جمهوری اسلامی در مناطق فوری و غیرفوری امنیتی ایران تثبیت شده، از حساسیت ویژهای برخوردار است. وجود قدرتهای منطقهای که الزامن با ایران نیز در روابط مسالمتجویانه راهبردی قرار ندارند و از متحدان آمریکا در منطقه به شمار میآیند و همچنین پیچیدگیهای فراوان قومی، فرهنگی و مذهبی در خاورمیانه بزرگ، بر نگرانیهای سیاسی – امنیتی سیاستگذاران جمهوری اسلامی در راستای تامین منافع ایران میافزاید.
از زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران، کشورهای منطقه از صدور گفتمان اسلامی و انقلابی به کشورهای خود و تسری در جامعه و متعاقب آن خیزشهای انقلابی علیه رژیمهای خودکامه، به شدت نگران بودند و از این جهت احساس تهدید جدی داشتند و همین امر موجب وابستگی بیشتر این کشورها به بلوک غرب و به ویژه آمریکا شد و ایالات متحده به بهانه تامین امنیت متحدان و همچنین تامین حداکثری منافع خود در منطقه، حضور نظامی خود و فروش تسلیحات به این کشورها را افزایش داد. از سویدیگر پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و جنگ های افغانستان و عراق و حضور مستقیم نظامی آمریکا در محیط فوری امنیتی ایران، حس تهدید امنیتی برای جمهوری اسلامی افزون شد و این تحولات ژئوپلیتیک، مسائلی نبود که ایران بتواند در مواجهه با آن منفعلانه برخورد کند.
در این مختصات، جمهوری اسلامی ایران برای اتخاد راهبردهای سیاست خارجی خود در منطقه نمیتواند به تغییر و تحولات ژئوپلیتیکی منطقه و معادلات پیچیده سیاسی – امنیتی حاکم بر آن بیتفاوت باشد چرا که بدیهی است از تامین منافع و امنیت خود ناتوان خواهد بود. برنامه هستهای ایران نیز که از سوی آمریکا و قدرتهای غربی به عنوان بحران امنیتی قلمداد شده بر منازعات سیاسی – امنیتی علیه جمهوری اسلامی افزوده است. بر همین اساس چگونگی طراحی استراتژی و تاکتیکهای سیاستخارجی ایران برای خنثی سازی تهدیدها و افزایش امنیت خود از اهمیت مضاعفی برخوردار خواهد بود. پس از وقایع ۱۱ سپتامبر، شرایط موجود در منطقه، فضا را برای ائتلافسازیهای سیاسی – امنیتی ضد ایران مهیا کرد و جمهوری اسلامی باید با ابتکار در سیاست خارجی خود و استفاده حداکثری از روزنههای امیدی که در اثر تحولات ژئوپلیتیک ایجاد شده بود، تهدیدها را خنثی و در راستای افزایش نسبی قدرت و امنیت خود گام برمیداشت.
رژیم بعثی و طالبان در عراق و افغانستان پیش از سقوطشان در نتیجه جنگ آمریکا با آن دو کشور، به نوعی از دشمنان استراتژیک ایران به شمار میرفتند و نوعی از موازنه وحشت میان ایران و آن کشورها برقرار بود.
سقوط رژیمهای حاکم بر این دو کشور و برآمدن حکومتهای جدید که با حمایت کامل ایران در روند انتقال قدرت در افغانستان و عراق همراه بود، فرصتهای جدیدی برای ایجاد اتحاد و ائتلافهای منطقهای برای ایران برای بسط نقش، حضور و نفوذ خود در منطقه در راستای تامین امنیت و منافع ملی پدید آورد. پس از سقوط طالبان، ایران با استقرار دولت واحد متمرکز در افغانستان، بر گسترش مناسبات خود سعی داشت و در این مسیر کاملا موفق بود. در عراق نیز پس از سقوط رژیم بعثی و برآمدن شیعیان در حکومت جدید، فرصت بسیار مناسبی برای همگرایی استراتژیک میان ایران و عراق و به ویژه گروههای پرنفوذ سیاسی شیعی و کردها که در حکومت صدام مورد ظلم سازمانیافته قرار گرفته بودند، به وجود آمد و ایران از فرصت ایجاد شده نهایت بهره برداری موثر را کرد.
با توجه به واقعیات و تحولات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در منطقه، «کلگرایان» ضمن اینکه به بحرانهای منطقهای و تهدیدات موجود در منطقه علیه ایران واقف هستند اما بر روند «جهانی شدن» تاکید میکنند. در واقع تامین منافع و امنیت ملی را در ضرورت اتخاذ سیاست خارجی جهانگرا میدانند. «جهانگرایان» در ایران معتقدند توسعه ایران از مسیر تنشزدایی با غرب و آمریکا و ایجاد تعاملات و ارتباطات گسترده با آنها به عنوان مراکز سرمایه و تکنولوژی جهان میگذرد. بر همین اساس محمود سریعالقلم یکی از برجستهترین نظریهپردازان «کلگرایی» در ایران معتقد است “جمهوری اسلامی ایران برای تسهیل در دستیابی به اهداف کلان خود از جمله توسعه اقتصادی و ایفای نقش فعال در منطقه به برقراری رابطه منطقی با قدرتهای بزرگ به خصوص آمریکا نیازمند است. همچنین منبع اصلی قدرت در سطح جهانی نزد غرب است و بسیاری از مشکلات ایران با همسایگان نیز ناشی از فقدان روابط قاعدهمند با غرب است. جهانی شدن یک روند است که به ناچار، تمامی کشورهای جهان از جمله ایران دیر یا زود با آن همراه خواهند شد.”
در این دیدگاه، اشاره شده که بسیاری از مشکلات ایران با همسایگان خود ناشی از فقدان روابط قاعدهمند با غرب است. اما به نظر میرسد پیچیدگیهای قومی، فرهنگی و مذهبی و تفاوتهای ایدئولوژیک موجود در سطح منطقه و تلاش کشورهای منطقه در راستای تثبیت و افزایش نقش و نفوذ خود پس از تحولات ژئوپلیتیک، از اصلیترین دلایل ایجاد مشکلات با همسایگان باشد که در دیدگاه مذکور به آن توجه نشده است. سوال اساسی این است که آیا در دوران رژیم پهلوی که ایران از روابط قاعدهمند و راهبردی با غرب و آمریکا برخوردار بود، مشکلی با همسایگان و دیگر کشورهای منطقه نداشت؟ پرواضح است که چالشهای بسیاری وجود داشت و تهدیدهای منطقهای منبعث از مشکلات عمیق و ریشه ای، بر توازن قوای منطقهای تاثیرگذار بود. اگر استدلال این باشد که آن زمان جهان دوقطبی بود و چالشهای ایران با برخی کشورهای منطقه به دلیل وابستگی آنها به قطب دیگر یعنی شرق بوده و تعارض منافع باعث ایجاد چالش با آن کشورها شده، به لحاظ منطقی قابل قبول است اما باید پذیرفت جهان در حال حاضر نیز تکقطبی نبوده و همه امکانات، سرمایه، ابزار تکنولوژیک و منابع اصلی قدرت و ثروت، در غرب و آمریکا تجمیع نشده است.
رشد و توسعه خارقالعاده چین و تبدیل شدن به عنوان یکی از ابرقدرتهای جهان، بازیابی قدرت روسیه پس از پایان جنگ سرد و توازن قوای جدید در سطح نظام بینالملل در اثر تغییر و تحولات ژئوپلیتیکی، معادلات نظام تکقطبی پس از فروپاشی شوروی را کاملا برهم زده است. استفان والت یکی از برجستهترین نظریهپردازان روابط بینالملل در آمریکا در همین راستا عنوان کرده است که “شاید جهان، حاکمیت چین را بخواهد”. او در مقالهای با همین عنوان نوشت: “واشنگتن نباید بر این باور بماند که ارزشهای آمریکایی، برای دیگران خواستنیتر از ارزشهای پکن است و شاخصهای جهانی نشان میدهد که ایالات متحده، خود را در عصر تازه ای از رقابت قدرتهای بزرگ میبیند.”
بنابراین در عصر کنونی، جهان در آمریکا و غرب خلاصه نمیشود و برای اتصال به مراکز تولید قدرت و ثروت، الزامن نیاز به حلشدن در هاضمه غرب و آمریکا نیست. در همین راستا محمدجواد ظریف، وزیرامورخارجه ایران در همایشی با عنوان «چندجانبه گرایی در سیاست خارجی ایران، ظرفیتها و راهبردها» میگوید: “باید در سیاست خارجی راهبرد همه جانبه گرایی داشته باشیم چراکه دیگر دنیا در یک منطقه جغرافیایی خلاصه نمی شود و دیگر مانند گذشته تصمیمات و تحولات بین الملل فقط در غرب رخ نمیدهد و اکنون آن دنیا دیگر وجود ندارد بلکه در دنیای پساغربی زندگی می کنیم، موضوعی که خود غربیها هم به آن معترفند.”
به نظر میرسد تغییرات ژئوپلیتیک و تحولات ژئواستراتژیک در جهان به ویژه خاورمیانه، اهمیت و ضرورت «خاصگرایی» و «منطقهگرایی» را بیش از پیش برای دولتها نمایان کرده است. ایران به عنوان کشوری که در قلب خاورمیانه بزرگ حضور دارد و مرکز زیرسیستمهای مختلف از جمله آسیای مرکزی و قفقاز، خلیج فارس، افغانستان و پاکستان، عراق و خاورمیانه عربی است، نمیتواند بدون اتخاذ راهبرد «خاصگرایی» در سیاستخارجی خود به تامین منافع و امنیت ملی بپردازد. حال که توجه و تمرکز ابرقدرتها بر خاورمیانه به عنوان مهمترین منطقه جهان در راستای تامین امنیت بینالمللی معطوف شده است، ایران میتواند با طراحی هوشمندانه راهبردهای افزایش حضور و نفوذ موثر خود در منطقه، قدرت بازیگری خود در عرصه بینالملل را افزون کند. «خاصگرایی» در سیاستخارجی جمهوری اسلامی ایران پس از حملات ۱۱ سپتامبر و حضور نظامی آمریکا در افغانستان و عراق به عنوان همسایگان شرق و غرب ایران به صورت ویژه دنبال میشود. ایران به دلیل احساس تهدید امنیت ملی خود از سوی دشمن استراتژیکاش که در مناطق فوری امنیتی کشور حضور دارد، ناچار به اتخاذ سیاست اتحاد و ائتلافسازی با دولتها و گروههای نزدیک به خود در منطقه است تا از مرزهای خود بتواند دفاع کند و امنیت ملی کشور را تامین کند.
در این راستا کیهان برزگر یکی از برجستهترین نظریهپردازان «خاصگرایی» در ایران معتقد است “هر قدرت در حال ظهور در جهان امروز به ناچار نگاه منطقهگرایی و حرکت به سوی اتحادها و ائتلافها را در سیاستخارجی خود اولویت داده است. مولفههای قدرت ملی ایران از جمله برخورداری از دولت ملی قوی، موقعیت ژئوپلیتیک و عنصر ایدئولوژی به گونهای است که به ایران نقش ممتازی در مسائل منطقهای میدهد. ارزش استراتژیک ایران از طریق متصلشدن به مسائلی در منطقه خاورمیانه است که بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر با نظام امنیت بینالملل ارتباط مستقیم یافتهاند. بر این مبنا تمرکز بر منطقهگرایی(خاصگرایی) در سیاستخارجی ایران به نفع امنیت و منافع ملی ایران در بلندمدت است.”
«خاصگرایی» در سیاستخارجی ایران اما همواره مورد انتقاد جدی «کلگرایان» بوده است. آنها به دلایل مختلف مخالف راهبردهای «منطقهگرایی» در راستای افزایش نقش و نفوذ سیاسی – امنیتی جمهوریاسلامی ایران در منطقه هستند. «کلگرایان» دلایلی از جمله اختلافات ایدئولوژیک، تفاوت در ماهیت ساخت قدرت و سیاست و تضادهای فرهنگی، اجتماعی و قومیتی با کشورهای دیگر منطقه را از ایجاد هرگونه ائتلاف با آنها مانع میدانند و تلاش در زمینه افزایش نقش و نفوذ ایران در منطقه بدون حمایت غرب و آمریکا را صرفا منجر به افزایش تنشهای منطقهای و متعاقب آن، عدم تامین منافع و امنیت ایران و جلوگیری از توسعه میپندارند.
به عقیده نویسنده، دیدگاه «کلگرایان» مبنی بر عدم ورود به مناسبات سیاسی – امنیتی منطقه، ایران را نه تنها در موضع انفعال و حاشیهای، چه بسا در موضع ضعف قرار میدهد. بروز تحولات گسترده ژئوپلیتیک پس از وقایع ۱۱ سپتامبر و برهم خوردن نظم سنتی و حضور تهدیدآمیز نظامیان آمریکایی در محیط فوری امنیتی ایران و بحران سوریه و تروریسم داعش و منازعات دیگر که عملا امنیت ملی ایران را با تهدید مواجه کرده، دلایل توجیهکنندهای در راستای ضرورت اعمال «خاصگرایی» در سیاست خارجی ایران و لزوم پیشبرد «منطقهگرایی» است. هیچ کشوری نمیتواند نسبت به امنیت ملی خود مسامحه کند و با رویکرد تساهلی، نظارهگر تغییر و تحولات ژئوپلیتیک با رویکرد تهدیدآمیز در منطقه خود باشد. ایران با به کارگیری سیاستخارجی واقعگرایانه، رویکردی فعالانه در زمینه بازیگری و افزایش قدرت و امنیت خود در مناسبات منطقهای اتخاذ کرده است و همین امر اهرمها و ابزارهایی را در اختیار جمهوری اسلامی در راستای مذاکره با بازیگران منطقهای و فرامنطقهای از جمله ایالات متحده و غرب قرار میدهد. نکته قابل توجه اینکه «خاصگرایان» در ایران جهت دستیابی به توسعه همهجانبه، مخالف مذاکره و حل و فصل منازعات با ایالات متحده آمریکا نیستند.
کیهان برزگر به عنوان یک اندیشمند واقعگرا در روابط بینالملل، در همین رابطه در مقالهای تحت عنوان «منطقهگرایی در سیاست خارجی ایران» مینویسد: “جمهوری اسلامی ایران باید با بازتعریف مولفههای قدرت ملی خود در سطح منطقهای، بـه حل معضلات استراتژیک سیاسی – امنیتی با قدرتهای فرامنطقـهای از جملـه آمریکا بپردازد و از آن طریق روند تثبیت فرصتهای اقتصادی و توسعه پایدار را به جریان اندازد.”
بدیهی است موضوعات و تحولات بینالمللی در منطقه و جهان کاملا به یکدیگر وابسته و دارای تاثیرات متقابل و زنجیرهای هستند. ژئوپلیتیک ایران این امکان را میدهد تا در راستای تامین منافع ژئواستراتژیک خود، به عنوان بازیگری فعال در مناسبات منطقهای بروز و ظهور یابد. دیدگاه روشنفکران ایدهآلیست به مقوله سیاستخارجی ایران که مبتنی بر «کل گرایی» است، دیدگاهی تهی از پارامترها و متغیرهای حاکم بر عالم واقع است و متاثر از سنت روشنفکری فرانسه، بیشتر در راستای نقد حکومت و تحریک و همراهی تودههای مردم شکل گرفته است. حال آنکه در عالم سیاست، باید ردای واقعبینی بر تن کرد و بسترهای نیل به آرمانها را با سیاستگذاریهای واقعگرایانه فراهم کرد. با ردای روشنفکری، نمیتوان برای سیاست، تجویزهای راهبردی کرد.
ایران برای تامین منافع عمومی و امنیت ملی راهی جز توسعه همهجانبه ندارد. یکی از مهمترین ابعاد توسعه در جهت افزایش قدرت ملی، توسعه اقتصادی است. یکی از انتقادات جدی «کلگرایان» به «خاصگرایان» و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران این است که با افزایش نقش و نفوذ ایران در منطقه بدون حمایت بازیگران فرامنطقهای و قدرتهای بینالمللی به ویژه آمریکا، امکان تحقق توسعه اقتصادی به دلیل افزایش تعارضات و تنشهای منطقهای از ایران گرفته میشود. این در حالی است که ایران به عنوان مرکز زیرسیستمهای منطقهای میتواند با تکیه بر هویت ژئوپلیتیک خود، فرصتسازیهای بسیاری در این زمینه داشته باشد.
کیهان برزگر بر این باور است “ایران ضمن اینکه با رویکردهای توسعه اقتصادی و گسترش روابط فرهنگی– تاریخی با همسایگان به هویت انرژی، امنیت و توسعه
در آسیای جنوبی، افغانستان، آسیای مرکزی و قفقاز وصل میشود، در عین حال باید به مسایل امنیتی – سیاسی در خاورمیانه عربی (عراق و خلیج فارس) متصل شود که دارای اهمیت فوق العادهای برای نظام جهانی و آمریکا هستند. از این نظر، تمرکز بر منطقهگرایی در سیاست خارجی میتواند جایگاه منطقهای و جهانی ایران را به عنوان نقطه اتصال مهمترین تمها و موضوعات منطقهای افزایش دهد.”
در واقع اگر ایران میخواهد سهمی از اقتصاد جهانی داشته باشد، باید به گونهای نقش ایفا کند که خود را نه تنها به عنوان یک بازیگر قدرتمند و تاثیرگذار، که بازیگردان سیاسی – امنیتی در صحنه منطقهای که اهمیت فوقالعادهای برای غرب و آمریکا دارد، معرفی کند. «کلگرایان» برای تحقق توسعه اقتصادی به نظریه نئولیبرالیسم که بر وابستگی متقابل کشورها تاکید میکند، تمرکز و آن را برای ایران تجویز میکنند. این در حالی است که مولفههای این نظریه با گفتمان، ارزشها و هویت نظام جمهوری اسلامی در تعارض است. نمیتوان بدون توجه به مختصات گفتمان حاکم بر نظام سیاسی ایران، در زمینه توسعه و تحقق منافع و امنیت ملی و اتخاذ سیاستخارجی در آن راستا، نسخهپیچی کرد.
کیهان برزگر در این رابطه معتقد است “تئوری جهانیشدن” که رشد اقتصادی کشورها در عرصه جهانی را به وابستگی متقابل ارتباط داده، با منافع دولت و جنبه ارزشی – هویتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران هماهنگ نیست که بیشتر بر مفاهیمی همچون اتحاد اسلامی، نگاه فرهنگی، برتری ژئوپلیتیک و استفاده از عنصر شیعی در سیاست خارجی و منطقهای تاکید دارد. شکست نسبی برجام که مقصر اصلی آن، آمریکاییها و دولتهای اروپایی به اصطلاح لیبرال منش هستند، تنها یک نمونه از عدم سازگاری جهانی شدن با واقعیتهای ملی ایران است. برای ایران، بهترین روش سیاست خارجی، توجه ویژه به ادغام منطقهای و منطقه گرایی است که در آن یک سری اصول کلان امنیت و منافع ملی ثابت تعریف شوند و سپس روابط دو جانبه یا چندجانبه منطقهای شکل بگیرد و از این طریق جایگاه ایران در سیاست بینالملل تعریف شود.”
به هر تقدیر، جهان با سرعت قابل توجهی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر به سوی منطقه گرایی در حرکت است و ابرقدرت ها برای افزایش حضور و نفوذ خود در مناطق مختلف جهان به شناخت عمیق و گسترده نسبت به تاریخ و نظامات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورها پرداخته اند. خاورمیانه نیز به عنوان مهمترین منطقه استراتژیک در جهان، اهمیت ویژه ای در نظام امنیت بین الملل دارد و به همین علت بازیگران فرامنطقه ای برای تثبیت و افزایش نقش و نفوذ خود در منطقه خاورمیانه راهبرد «منطقه گرایی» را در سیاست خارجی خود اعمال می کنند. در چنین شرایطی، ایران به عنوان کشوری که در مرکز زیرسیستم های مختلف این منطقه قرار گرفته است، نمی تواند نسبت به تحولات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه بی تفاوت باشد. انفعال ایران در مواجهه با تحولات منطقه ای پس از ۱۱ سپتامبرکه تهدیدات و فرصت های بسیاری را برای کشور پدید آورده، عملا ایران را از معادلات حاکم بر منطقه خارج می کند و امنیت ملی را با خطرات جدی مواجه خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران با توجه به تحولات ژئوپلیتیکی منطقه خاورمیانه، برای تحقق منافع و امنیت ملی خود باید با اعمال «خاص گرایی» در سیاست خارجی، حضور و نفوذ موثر خود را از طریق راهبرد واقع گرایانه ائتلاف و اتحادسازی در منطقه افزایش دهد و خود را به عنوان بازیگر و بازیگردان قدرتمند در سطح منطقه ای معرفی کند تا نقش خود را در نظام بین الملل تثبیت کند. ایران با تکیه بر تاریخ، تمدن و گفتمان فرهنگی و ایدئولوژیک خود می تواند از طریق اتصال به زیرسیستم های مختلف منطقه ای و پیشبرد معادلات سیاسی – امنیتی خاورمیانه، در راستای دستیابی به اهداف استراتژیک توسعه اقتصادی و تامین امنیت و منافع ملی خود، نقش آفرینی کند.