گفتارنامه: این روزها اصلاحطلبان حال و روز خوبی ندارند. با فروخفتن اعتراضهای اجتماعی به خصوص در حاشیه شهرها به اصلاح قیمت بنزین هر جریانی سعی دارد که نوک پیکان این اعتراضات را به سویی هدایت کند و فارغ از صحت و دقت تحلیلها جبهه اصلاحات از سوی رقیبان و حتی رفیقان به عنوان یکی از متهمان وضع موجود معرفی میشود. در داخل برخی اصولگرایان و از خارج عمدهی انحلالطلبان بیش از همه به اصلاحطلبان حمله میکنند و متاسفانه در درون اصلاحطلبان هم نهتنها دفاع مناسبی از اصلاحطلبی صورت نمیگیرد بلکه گاه در نقد درونگفتمانی و درونتشکیلاتی چنان راه افراط بیهوده میشود که گوی سبقت را از حریفان میرباید. صدور بیانیهها و شیوع تحلیلهای انفرادی و غیر تشکیلاتی و حتی ضدگفتمانی از جانب برخی رجال منفرد که سابقهی حتی موثر اصلاحطلبی دارند هم مزید بر علت شده است و حتی به تشتت آرا و اختلاف در جبهه اصلاحات میافزاید. اما اگر نتوان از اصلاحطلبان دفاع کرد، همچنان باید از اصلاحطلبی دفاع کرد:
واقعیت این است که با وجود باور به اصلاحطلبی نمیتوان از کارنامه اصلاحطلبان چه در دولت، چه در مجلس، چه در شوراهای شهر و شهرداریها دفاع کرد. حتی با فرض پذیرش نقش جناح مقابل در عدم همکاری با اصلاحطلبان و از آن فراتر برخی کارشکنیهای جناحی و حزبی، کارنامهی اصلاحطلبان در بهخصوص دورهی اخیر در نهادهای انتخابی کامیاب نیست و در یأس، ناامیدی و سرخوردگی مردم و شهروندانی که به آنان رای دادهاند اثر مستقیم دارد. متاسفانه فراتر از ناکارآمدی حتی مسائلی چون اتهام فساد و سوءاستفاده در همه سطوح کارگزاران سیاسی و حاکمیتی منتسب به جبهه اصلاحات به چشم میخورد که البته دربرگیرنده همه اصلاحطلبان نیست و میتوان به موارد مشابه در اصولگرایان هم اشاره کرد اما ما اصلاحطلبان مسئول اعمال رقیبان خود نیستیم و حاسبوا قبل ان تحاسبوا… اگر در دولت بتوان گناه کارنامه اصلاحطلبان را به گردن اعتدالگرایان انداخت و اگر در مجلس میتوان ضعف اصلاحطلبان را به حساب ناهمراهی اصولگرایان معتدل گذاشت اما حداقل در شهرداری و شورای شهر تهران نمیتوان از بار مسئولیت شانه خالی کرد و این واقعیتی دردناک است که ما اصلاحطلبان نتوانستیم انتظارات رایدهندگان را برآورده سازیم. حتی اگر موانع را طرح کنیم این توجیه از ما که از ساختار سیاسی و قانونی کشور اطلاع داشتیم پذیرفته نیست که ما با علم به این قانون و سیاست وارد انتخابات و حاکمیت شدیم.
اما این کارنامه اجرایی نباید سبب تجدیدنظرطلبی ما در اصلاحطلبی شود. اصلاحطلبی یک تاکتیک نیست که در غیاب گزینههای راستروانه (فرصتطلبی) و چپروانه (انحلالطلبی) اتخاذ کنیم. اصلاحطلبی یک راهبرد سیاسی و ارزشی اخلاقی است که بر مرزبندی با محافظهکاری و رادیکالیسم بنا شده است. مرزبندی با خشونت (به هر عنوان و هر شکل) حداقل اصلاحطلبی است و تعامل با حاکمیت و ضرورت انجام اصلاحات از طریق مشارکت یک اصل اصلاحطلبانه است. حتی برای خدمت به جامعه مدنی هم باید با توجه به اهمیت نهاد دولت و نیز مجلس و شوراها در فرآیند سیاسی کشور مشارکت کرد و به همین علت دولتستیزی و تضعیف نهاد دولت و کلیت حاکمیت به عنوان حافظ تمامیت ارضی ایران با اهداف اصلاحات تضاد و تناقض دارد. اصلاحطلبی یک فریب سیاسی یا بازتاب ناتوانی سیاسی نیست که چون امکان براندازی نداریم به اصلاحطلبی روی میآوریم.
ما از دوم خرداد ۱۳۷۶ و حتی قبل از آن، از انتخابات مجلس پنجم، سیاستورزی پارلمانی و انتخاباتی را تنها راه اصلاحطلبی سیاسی میدانستیم و البته اصلاحطلبی اجتماعی جایگاه خود را دارد که از موضوع این سخن خارج است. ایراد اصلاحطلبان در دورهی اخیر در غلطیدن به راست (فرصتطلبی و قدرتطلبی برای قدرتطلبی) بود اما این ایراد نباید به خطای مضاعف یعنی در غلطیدن به چپ که نوعی دیگر از فرصتطلبی است بدل شود. این تغییر را حتی بدنه اجتماعی اصلاحات (با همه انتقادات به اصلاحطلبان و اصولگرایان) نمیپذیرد چنان که در هر دو حوادث ۹۶ و ۹۸ طبقه متوسط شهری به خیابان نیامد چراکه اصولا این طبقه حرف خود را از طریق پارلمان میزند نه خیابان. ما نمایندگان خوبی برای این طبقه نبودیم اما برای طبقهای که در خیابان هم اعتراض کرد نمایندگان شایستهای نیستیم و این تغییر استراتژی را هیچکس (از جمله همان مردم) از ما نمیپذیرند.
راهبرد ما حتی قبل از دعوت دوباره مردم به صندوق رای (که در شرایط کنونی ضروری است اما ما قدرت اقناع و نیز شرم و حیای عذرخواهی از مردم و انتقاد از خود را نداریم) اصلاح اصلاحطلبی است. اصلاح «ساختار» و ایضاح «گفتمان» و احیای «تبار» اصلاحطلبی. ساختار اصلاحطلبی به شدت الیگارشیک، اندکسالار، پدرسالار و سلسلهمراتبی است. ساختاری که در آن احزاب اصلاحطلب وزن جدی ندارند و تابع اشخاص هستند. کافی است فارغ از محتوای بیانیه به نفس بیانیه ۷۷ نفره توجه کنیم که بدون توجه به ضرورت شکلیابی و ساماندهی سیاسی اصلاحطلبان بر اصلاحطلبان منفرد استوار بود. کافی است به مواضع رجال اصلاحطلبی توجه کنیم که با وجود برخورداری از احزاب حامی خود یک نفره تحلیل میکنند. افرادی که خود را فراتر از احزاب میدانند و حزبی شدن را کسر شأن خویش میدانند. نتیجه این ایراد ساختاری تولید متون و ادبیاتی میشود که با محتوای اصلاحطلبی فاصلهای جدی دارد.
فقدان ساختار دموکراتیک در جبهه اصلاحات به شدت گفتمان اصلاحطلبی را مبهم و متشتت ساخته است. اصلاحات یک نهضت سیاسی و فکری است که از سال ۱۳۷۶ بر مبنای بهبودخواهی صلحآمیز و خشونتپرهیزانه در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در تداوم گفتمان انقلاب اسلامی شکل گرفته است. میتوان سخن از اصلاح کارکردی قانون اساسی به میان آورد اما اصول جمهوریت و اسلامیت قانون اساسی و مشروعیت انقلاب اسلامی در حرکت اصلاحات یک پیشفرض بوده است که نمیتوان از آن عبور کرد. اصلاحطلبان اگر جمهوریخواه، اسلامخواه، میهندوست و صلحطلب در درون جمهوری اسلامی ایران نباشند بعید است دیگر بتوان آنان را به معنای متاخر (اصلاحطلبی جدید) اصلاحطلب خواند. از لحاظ روش به جز فعالیتهای مدنی و رسانهای و حزبی و انتخاباتی، اصلاحطلبی نسبتی با تحلیلهای موسوم، جنبشی ندارد. «تحلیلهای جنبشی» مفهوم متاخری است که در میانه راه اصلاحطلبی (از انتهای دهه ۸۰) توسط جناح چپ اصلاحات وارد این نهضت سیاسی و فکری شد و گرچه حامیانی در جبهه اصلاحات دارد اما گفتمان اصلی اصلاحات نیست. گفتمان اصلی اصلاحات در دوره سیدمحمد خاتمی ایدهی «جامعه مدنی» است که به معنای ساماندهی اجتماعی و مدنی فعالیتهای سیاسی است و نه اعتراضهای خیابانی و آنچه به عنوان «جامعه جنبشی» در اندیشه برخی نیروهای چپ خوانده میشود.
اگر ما ضعفی در ساماندهی مدنی مردم و نمایندگان واقعی مردم داریم نباید از اصل جامعه مدنی عدول کنیم و به الگوهای دیگر روی آوریم.
جنبشهای اجتماعی و رسانههای آنها؛ شبکههای اجتماعی نمیتوانند به همه اهداف نهضت اصلاحات وفادار باشند. گرچه به لحاظ اجتماعی برای مردم و جامعه مدنی مفیدند. اصلاحطلبی مانند دیگر انواع سیاستورزی راهبری مردمی است نه قرار گرفتن پشت سر مردم و پنهان شدن در پناه آنان. اصلاحطلبی نهضتی «از مردم برای رهبری سیاسی مردم» است نه «پشت مردم قرار گرفتن». ما به عنوان اصلاحطلب باید مردم را به کنشهایی بخوانیم که امکان پرداخت هزینهاش را به لحاظ اعتقادی و اجتماعی داریم. ما حق نداریم با تحمیل هزینههای سنگین پشت مردم را خالی کنیم و به محض یک موفقیت ظاهری ادعای رهبری اجتماعی بکنیم و در صورت شکست، مردم را به علت تندروی و احساسگرایی سرزنش کنیم. این عین یک فرصتطلبی است. اصلاحطلبی واقعی مرزبندی با هر نوع فرصتطلبی است: مردم را باید درک کرد و انتظارات آنان را شناخت و با نمایندگی پاکدستانه و خردمندانه آنان را به اهدافشان نزدیک کرد. ما برای مردم هستیم نه مردم برای ما. پوپولیسم چپ میتواند از پوپولیسم راست خطرناکتر باشد هنگامی که از مطالبات اجتماعی سوءاستفاده میکنیم.
بدون تردید زوال اصلاحطلبی ریشهی روی آوردن شهروندان عادی به اعتراضات خیابانی است. مرزبندی با خشونت ضرورت اصلاحات است اما باید سهم خود را در ناامیدی مردم پرداخت کنیم. مردم به ما اصلاحطلبان اعتماد کردند و بخش مهمی از دولت، مجلس، شوراها و شهرداریها را به ما سپردند. تمامی محدودیتهای حقوقی و قانونی در اصلاحطلبی هم روشن بود. ما حتی در نقد دولت (که یک ضرورت است) حق نداریم مسئولیت خود را انکار کنیم. همسویی با سناریوی استعفای دولت و تاکید بر شکاف «دولت-حاکمیت» یک راهبرد غلط است. اصولا ترویج هرگونه «حاکمیتدوگانه» (به طور مشخص در این مساله: ماجرای اصلاح قیمت بنزین) به ضرر حاکمیت ملی ایران است. دفاع مقام رهبری از تصمیم سران قوا نمونه روشنی از ضرورت حفظ این انسجام در حاکمیت بود که متاسفانه حتی برخی اصولگرایان از درک آن ناتوان بودند یا شانه خالی کردند و برخی اصلاحطلبان هم آن را نادیده گرفتند. هرگونه تضاد قوای کشور به ضرر حاکمیت ملی است و باید در عمل اشکالات این نحوه اصلاح قیمت بنزین را با جبران صدمات وارده به شهروندان چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ امنیتی جبران کرد. در شرایطی که امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران در معرض رقیبان منطقهای ایران است باید حقوق شهروندی و حکمرانی کارآمد به تقویت این وحدت ملی یاری برساند نه آنکه این اصل مهم را نشانه بگیرد و جبهه اصلاحات به این معنا باید بیش از همه نگران ایران باشد.
اکنون ما باید قبل از هر نوع «تکرار اصلاحطلبی» به فکر «اصلاح اصلاحطلبی» باشیم نه اینکه به اقتضاء زمان از اصلاحطلبی عبور کنیم. انحلالطلبانی که اصلاحطلبی را به سخره میگیرند و این روزها حتی «خشونتپرهیزی» را یک فانتزی اصلاحطلبانه میخوانند و در رسانههای اجتماعی و تلویزیونی خود روشهای خشونتگرایانه را ترویج میکنند و به تقدیس خشم میپردازند، در نهایت از اصلاحطلبی چیزی جز استغفار از همه ارزشهای اصلاحات نمیخواهند.
امروز زمان بازگشت از اصلاحات و استفاده از ادبیات انقلابگرایانه برای توصیف وضعیتی که خود برآمده از یک انقلاب است نیست. در ایران یک انقلاب مشروع و مقبول؛ انقلاب اسلامی شکل گرفته است و نیازی به انقلابی دیگر نیست. جالب اینجاست امروزه کسانی از ادبیات انقلاب برای تغییر وضعیت استفاده میکنند که خود با انقلاب سرنگون شدند و سادهدلانه فکر میکنند میتوانند با همان ادبیات و نیز همان طبقاتی که علیه سلطنت قیام کردند، سلطنت را بازگردانند! غافل از آنکه سلطنت، شیوه حکومت اشراف است و طبقات تهیدست هرگز انقلاب نمیکنند تا اشراف را به قدرت برسانند و اشراف اگر میخواهند به قدرت برسند باید خود زحمت بکشند!امروز اتفاقا زمان بازگشت به اصلاحات با عبور از اصلاحطلبانی است که اصلاحطلبی را به ضد خود بدل و فرصتطلبی راست و چپ پیشه کردهاند. امروز برای بازگشت به اصلاحطلبی باید از اصلاحطلبان عبور کرد نه اصلاحطلبی…/روزنامه سازندگی