گفتارنامه: در مورد اظهارات اخیر موسوی خوئینی ها طی چند روز اخیر بسیار گفته و نوشته شد. هرکس به زعم خود در این باره نطقی نمود یا قلم فرسایی کرد.
صورت مسئله ساده است؛ یک چهره سیاسی کارکشته دو سال پس از درگذشت آیت الله هاشمی تصمیم می گیرد علیه او به اصطلاح افشاگری کند.
به هر حال همگان می دانند موسوی خوئینی ها نه روشنفکر است نه خبرنگار و نه یک استاد دانشگاه.
او قطع به یقین یک فعال و شخصیت با تجربه سیاسی است که در دوره های مختلف یا صاحب منصب بوده یا خارج از گود و یا سعی کرده در حاشیه قرار گیرد. اما به هرتقدیر او در نهایت یک فعال سیاسی است با تمام ویژگی ها و خصوصیات آن.
حال اگر او را چهره ای سیاسی و کهنه کار بدانیم شان چنین اظهاراتی در مورد فردی که دو سال از درگذشت وی می گذرد چیست؟
آیا خوئینی ها به دنبال احیای جریانی خاص است؟ آیا او صرفاً در پی یک پروپاگاندای رسانه ای است؟ آیا خوئینی ها قصد کاندیداتوری در انتخابات های آتی فی المثل ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را دارد؟ آیا تلاش می کند پالسی را به حاکمیت و قطب قدرت بفرستد؟ به راستی این روحانی با تجربه چه در سر دارد؟
اهالی و دنبال کنندگان عرصه سیاست نیک می دانند «سیاست» و «منافع» با یکدیگر نسبت نزدیکی دارند و شما نمی توانید یک فعال سیاسی باشید اما فعل و سخنی را در راستای منافع خود و گروه هدف انجام ندهید.
در واقع سیاسیون برخلاف افراد عادی و ایضاً روشنفکران، نظامیان و …، به روش های خاص که نه مستقیم است و نه صراحت دارد سعی می کنند به هدف خود برسند.
آنان معمولا آهسته و پیوسته حرکت می کنند و مصلحت های بسیاری را می سنجند. چه بسا در معادله آنان گاهی اوقات ۲+۲ برابر با ۴ نباشد و مصلحت ایجاب کند که به عدد ۵ برسند.
این مقدمه کوتاه ذکر شد که صرف نظر از راستی و ناراستی ادعاهای خوئینی ها، او با این اظهارات حداقل نشان داده یک چهره سیاسی قابل پیش بینی نمی تواند باشد و همواره چهره ای پشت پرده است. ضمن آنکه عطف به تجربه و تاریخ نیز این مهم به اثبات می رسد.
کارشناسان سیاسی معتقدند نباید فراموش کرد منشا برخی تندروی ها در طول ۴۰ سال گذشته از سوی جریان چپ، با هدایت های خوئینی ها که به شخصیت خاکستری جریان اصلاحات معروف بوده، صورت گرفته است.
بر همین مبنا این نکته مهم و کلیدی را می توان مطرح نمود که اگر خوئینی ها در مختصات فعلی سیاست در ایران و با وجود بحران موجود در کشور، به دنبال نقش جدیدی در عرصه سیاست ایران است و در میانه منازعات موجود، سودای احیای تمام عیار جریان چپ در نظام جمهوری اسلامی را در سر دارد، همین ابتدای امر، دچار خطای محاسباتی شده است.
چرا که هرکدام از مفروضاتی که پیش تر بیان شد را در نظر بگیریم، از پالس به حاکمیت گرفته تا ایجاد پایگاه جدید میان اصلاح طلبان از طریق احیای جریان چپ، هیچ کدام با تخریب هاشمی رفسنجانی که برحسب جبر زمانه قادر به دفاع از خود نیست، تحقق نمی یابد زیرا با واکنش منفی پایگاه و بدنه جریان اصلاحات مواجه شده است.
قدر مسلم اهداف مفروض فوق الذکر، با در پیش گرفتن رویکرد سلبی از جمله نقد دیگران امکان وقوع ندارند و خوئینی ها باید با رویکردهای ایجابی طرح های خود را کلید می زد.
خوئینی ها اگر در انتخاب تاکتیک خود، به بدنه جبهه اصلاحات توجه جدی می نمود، وضعیت برای او به شکل دیگری رقم می خورد و تا این اندازه بغرنج نمی شد.
در این باره بخوانید:
موسوی خوئینی ها به دنبال احیای جناح چپ نیست / مرحوم هاشمی با تسخیر سفارت آمریکا مشکل داشت