گفتارنامه: سید محسن امامیفر مدیرمسئول و سردبیر گفتارنامه در واکنش به عدم معرفیکردن نامزد در انتخابات ریاستجمهوری از سوی جبهه اصلاحات نوشت:
واکنش جبهه اصلاحات و جریانات بانفوذ آن به ردصلاحیتها، با تاکید بر عدم معرفی نامزد در انتخابات۱۴۰۰ به دلیل مهندسی کردن انتخابات همراه بود که به نوعی فرار به جلو محسوب میشود.
آنچه مسلم است جریان اصلاحات نخواست یا نتوانست راه خود را از دولت روحانی به ویژه در دوسال اخیر جدا کند و با اذهان عمومی گفتوگوی اقناعی داشته باشد تا آنجا که چسبندگی بیش از حد این جریان به دولت، موجبات از دست دادن مشروعیتاش را در جامعه فراهم آورد.
همچنین هرگز نتوانست دلایل عملکرد ناامیدکننده فراکسیون امید در مجلس دهم شورای اسلامی را نیز برای مردم تبیین نماید.
اتفاقات سالهای اخیر و عدم صداقت و شفافیت جریان اصلاحات با مردم، فاصله بسیار عمیقی میان آنها ایجاد نمود.
انتخاب اسحاق جهانگیری به عنوان نامزد اصلی در انتخابات، نمایانگر عمق گسست اصلاحطلبان و جامعه بود. نمیتوان کتمان کرد که جهانگیری در افکار عمومی، یکی از عاملان جدی وضعیت اسفناک موجود است.
فارغ از بحث احراز صلاحیتها شرایط به گونهای است که حمایت جریان اصلاحات از هر نامزدی در انتخابات، هیچ تحرکی در جامعه ایجاد نمیکند و چه بسا رای منفی هم برای آن نامزد حاصل نماید.
حال اما با ردصلاحیتهای گسترده، برخی جریانات بانفوذ جناح اصلاحات بهانه لازم را جهت فرار به جلو و عدم معرفی نامزد به دست آوردهاند تا مشارکت پایین در انتخابات را معلول عدم ورود فعال خود به عرصه انتخابات در اعتراض به ردصلاحیتها عنوان کنند و این پیام را به حاکمیت ارسال نمایند که همچنان جناح اصلاحات نفوذ جدی در جامعه دارد و مردم به تابعیت از آنها و در اعتراض به ردصلاحیتها مشارکت پایین خواهند داشت.
این در حالی است که اعتراض جریان اصلاحطلب به صحنه انتخابات کمترین اهمیتی برای مردم نخواهد داشت.
مشارکت پایین مردم در این دور از انتخابات ریاستجمهوری به دلایل متعددی از جمله نارضایتیهای گسترده از وضعیت اقتصادی کشور و تنگناهای شدید معیشتی است که کرامت خانوادههای ایرانی را دچار خدشه کرده است.
تعریف افکارعمومی از جریان اصلاحطلبی متفاوت از گذشته است. مردم، جناح اصلاحات را جریانی وابسته به قدرت میدانند که از مطالبات ملت به عنوان ابزاری جهت نیل به اهداف و مقاصد خود در هسته قدرت استفاده مینماید.
البته در میان اصلاحطلبان، جریانات و شخصیتهایی هم وجود دارند که مردم به صدق کلام و اخلاص در نیتهایشان واقف هستند.
در هر صورت اصلاحطلبان به جای فرار به جلو، باید در مقابل مردم پاسخگو باشند. دلایل عدم موفقیت روحانی در دولت دوم، عدم توفیق شوراهای شهر و فراکسیون امید در مجلس دهم، ضعفها و قوتها، کارآمدیها و ناکارآمدیها، پذیرش مسئولیت و مسائل دیگر را با مردم در میان بگذارند.
اصلاحطلبان اگر زمانی از هسته قدرت فاصله داشتند، حداقل از جایگاه قابل قبولی در جامعه برخوردار بودند. این درحالی است که در شرایط فعلی، نه در قدرت حضور خواهند داشت و نه اقبالی میان مردم دارند. چنانچه اگر در این انتخابات با تمام قوا از یک نامزد حمایت میکردند، شانس پیروزیشان بسیار اندک بود.
نکته قابل تامل اینکه ردصلاحیتها در ادوار انتخابات ریاستجمهوری بیسابقه نبوده اما اصلاحطلبان همواره با هنر استفاده از امکانات موجود، نامزد خود را معرفی میکردند و ظرفیتهای خود را برای ایجاد تحرک در جامعه و بسیج افکار عمومی در حمایت از نامزد متبوع خود فعال مینمودند، بنابراین نباید از ردصلاحیت گسترده در این انتخابات نیز غافلگیر میشدند. ردصلاحیتها در این سطح تا حدودی قابل پیشبینی بود. (در مقالهای با عنوان انتخابات دوقطبی میشود؟ منتشره در روزنامه همدلی مورخ اول خرداد به این پیشبینی پرداختم.)
اصلاحطلبان در این دور از انتخابات نیز باید به رقابت انتخاباتی میپرداختند تا با چشیدن طعم شکست قریب به یقین، با ارادهای قاطع در راهبردهای خود تجدیدنظر میکردند. البته اگر هم نامزد مورد حمایت آنها پیروز میشد، قدرمسلم به دلیل حمایت این جریان نبود. هرچند که موید همسویی آنها با مطالبات، خواست و اراده ملت بود.
به هر تقدیر همچنان برای رقابتورزی انتخاباتی دیر نشده است. خاصه اینکه در انتخابات ۱۴۰۰ نیز دو تن از نامزدهایی که از فیلتر شورای نگهبان عبور کردند به لحاظ گفتمانی در جریان اصلاحطلب تعریف میشوند و برخی جریانات میانه جناح اصلاحات نیز از آنها حمایت کردهاند.
نباید صرفا در انتخاباتهایی حاضر شد که شرایط برای پیروزی مهیا باشد. البته در ادوار گذشته و در زمانی که اصلاحطلبان مشروعیت مردمی و مقبولیت عمومی داشتند، ثابت کردند با وجود ردصلاحیتها، میتوانند پیروز انتخابات شوند.
نمودار اصلاحطلبی با گفتمان و راهبردهای کنونی جناح اصلاحات در مختصات سیاسی ایران، سالهاست نزولی شده است و سرانجام آن هرگز روشن نیست.
هرچند جریان اصلاحات با بازتعریف گفتمان، بازسازی در تشکیلات، اتخاذ راهبردهای جامعهمحور و پیرایش اصلاحطلبی از طریق کوتاهکردن دست افسادطلبان و ازبین بردن افسادطلبی در این جریان و در یک کلام بازگشت به جامعه میتواند آیندهای نسبتا امیدوار کننده را ترسیم نماید.