گفتارنامه: فرانک مکاندرو – فیلمهای ترسناک، بدون جیغ زدن های بموقع و ناگهانی بازیگرانش، هیجان ندارند. با شنیدن آنها، برق از چشممان میپرد و، در کسری از ثانیه، قندمان میافتد. کمتر صوتی بتواند اینگونه واکنش طبیعی افراد را تحریک کند. این صدای زبر و زمخت فقط بهمعنای وحشتزدگی نیست. شادی، درد و تعجب هم خودشان را از همین راه بیرون میریزند. اما آنچه عجیب است مهارت ما در تشخیص معنای جیغهاست: ما میفهمیم کدام جیغ بهخاطر شادی است و کدام بهدلیل وحشت یا درد. گویا آنها دستور زبان مخصوص خودشان را دارند.
از میان تمام صداهایی که انسان میتواند تولید کند، هیچچیز بهاندازۀ یک جیغِ حسابی توجه ما را جلب نمیکند.
این جیغها بخشی جدانشدنی از فیلمهای ترسناک هستند، از جیغهای پر حرفوحدیث و مشهور ماریون کرین در صحنۀ حمام فیلم «روانی» هیچکاک بگیر تا جیغهای وحشتناک کریسی واتکینز در ابتدای فیلم «آروارهها» از اسپیلبرگ.
شاید جیغها در نگاه اول ساده به نظر برسند ولی درواقع مجموعهای پیچیده از عواطف را مخابره میکنند. زرادخانۀ جیغهای انسانی طی میلیونها سال تکامل صیقل خورده و اینک ظرافتهایی در شدت صدا و مدت و کشیدگی دارند که به چیزهایی مختلف اشاره میکنند.
سرنخهایی از گذشتگان
جیغ را میتوان تا نیاکان مشترک پیشاتاریخی ما با سایر نخستیسانان ردگیری کرد که جیغ برای آنها بخشی اصلی از خزانۀ ارتباطات اجتماعی است.
بهخصوص در جوامع میمونها، جیغ اهمیتی ویژه دارد.
هارولد گوزولس، روانشناس دانشگاه اِموری، یکی از کارشناسان پیشگام جیغ است. هارولد نشان داده است که جیغهای میمونها گنجینهای از اطلاعات را منتقل میکند. جیغ کشیدن های گوناگون در گامهای مختلف و با بلندی متفاوت میتواند حاکی از سطوح مختلفی از شدت امر فوری و حیاتی باشد، مثلاً اینکه نزاعی در حال آغاز است یا اینکه یک حیوان درنده در آن دوروبر است.
دستور زبان جیغ میمونها اصلاً هم ساده نیست.
برای نمونه، میمون وِروِت آفریقایی سه شکارچی عمده دارد: پلنگ و مار و عقاب. طبیعتاً فرار از دست هرکدام از این شکارچیها نیازمند اقداماتی متفاوت است. مثلاً برای فرار از دست عقاب، میمون باید از فضاهای باز دوری کند و در بوتهزارهای انبوه پناه بگیرد. ولی اگر خطر از جانب مار باشد، سنگرگرفتن در بوتهزار مرگبار خواهد بود.
بههمیندلیل، میمونهای وروت الگویی از جیغهای متمایز را تکامل دادهاند که نهتنها هشدار میدهد بلکه نوع حیوان خطرناکی را که آن دوروبر است نیز آشکار میکند.
میمونها حتی میتوانند سایر میمونها را از روی جیغشان بشناسند و این موضوع مهمی است زیرا شنونده میتواند اهمیت میمون جیغزن در نزد خودش را برآورد کند و سپس تصمیم بگیرد. با این روش، حمایت از فرزندان و خویشاوندان راحتتر میشود.
چرا جیغهای ازسر وحشت چنین متمایز است
انسانها نیز مانند میمونها میتوانند آشنایان را از روی صدای جیغشان بشناسند.
انسانها نیز طیفی از جیغها را تولید میکنند: جیغهایی داریم که بیانگر عواطفی مثبت هستند مانند شگفتی و شادی و جیغهایی داریم ازسر اندوه، جیغ کشیدن هایی ازسر درد و البته جیغهایی ازسر وحشت.
جیغها را میتوان بر اساس معیاری صوتی با نام «زبری»۱ توصیف کرد. زبری کیفیتی است بیانگر نرخ تغییر بلندی جیغ. هرچه نوسان بلندی جیغ سریعتر باشد، جیغ «زبرتر» است و هرچه جیغ زبرتر باشد وحشتناکتر فهم میشود.
دیوید پاپلِ روانشناس با بررسی تصاویر مغز کسانی که به صدای جیغهای انسانی گوش میدادند دریافت برخلاف سایر صداهای انسانی، صدای جیغ با بخش آمیگدالا در مغز در ارتباط است یعنی همان بخشی از مغز که ترس و خشم و سایر عواطف شدید را پردازش میکند.
در میان طیف گوناگون جیغهای انسان، جیغ ازسر وحشت متمایزتر از بقیه است. چیزی که جیغ را ناخوشایند و هراسانگیز میکند همان چیزی است که در سایر صداهای ناخوشایند، مانند گریۀ نوزاد و صدای کشیدن ناخن روی تختهسیاه، نیز وجود دارد.
بهترین جیغزنها زنده ماندهاند
ازلحاظ تکاملی نیز منطقی به نظر میرسد که جیغهای ازسر وحشت بیش از تمام جیغها توجه جلب کنند، زیرا اینها جیغهایی هستند که آشکارا خبر از خطری قریبالوقوع میدهند.
انسانهایی که نمیتوانستند درلحظه تفاوت میان جیغ زدن های مختلف را درک کنند احتمالاً در موقعیتهای خطرناکِ مرگ و زندگی نتوانستهاند با فوریت و جدیت لازم پاسخ مناسب نشان دهند. همین امر باعث شده است، در طی اعصار، میزان حضور ژنهای آنها میان جمعیت کاهش یابد.
درنتیجه، ما نوادگان انسانهایی هستیم که جیغزنهای خوبی بودهاند و نیز جیغ زدن های سایر انسانها را نیز بهدرستی متوجه میشدهاند. این نکته روشن میسازد چرا ما عامدانه خودمان را در معرض موقعیتهای جیغآفرین، مانند ترن هوایی یا فیلمهای ترسناک، قرار میدهیم و حظی منحط از آن میبریم./ ترجمان